اعتقاد من بر این است که اگر می خواهید کاری را انجام دهید بستگی به این دارد که چقدر آن را ساده می کنید و چقدر آن را پیچیده می کنید. چون هرچقدر کارها را ساده تر کنیم به راحتی می توانیم انجامشان دهیم اما اگر این کار را نکنیم احتمالا در بین مسیر خسته می شویم و دوست نداریم کار را به انتها برسانیم یکی از ساده ترین مسیرهایی که می توانیم برای هدفگذاری استفاده کنیم این است که آن را ساده بگیریم.
همه ما اهدافی را تعیین می کنیم، اما اکثر ما آن را درک نمی کنیم. هر بار که برای تعطیلات برنامه ریزی می کنید و سپس آن را انجام می دهید، در حال تعیین هدف (و رسیدن به آن) هستید. هر بار که تصمیم می گیرید می خواهید چیزی بخرید، به دنبال چیزی باشید که می خواهید، با بهترین قیمت خرید کنید و سپس آن را بخرید، هدفی را تعیین می کنید (و به آن می رسید). هر بار که یک لیست خرید دارید، از فروشگاه مواد غذیی بازدید می کنید، اقلام مورد نظر خود را پیدا می کنید و آنها را به خانه می آورید، هدفی را تعیین می کنید (و به آن می رسید).
بسیاری از ما نمی دانیم که همان فرآیندی که به ما امکان می دهد آنچه را که از سوپرمارکت می خواهیم به دست آوریم، می تواند به ما اجازه دهد به شغل مورد نظر خود نیز دست پیدا کنیم. بسیاری از ما نمی دانیم که همان فرآیندی که به ما امکان می دهد بیرون برویم و یک تلویزیون جدید بخریم، ما را قادر می سازد تا خانه ای که می خواهیم، درآمدی که می خواهیم، و روابطی که می خواهیم داشته باشیم. بسیاری از ما نمی دانیم که همان فرآیندی که ما را قادر می سازد تعطیلات موفقی داشته باشیم، ما را قادر می سازد تا زندگی موفقی هم داشته باشیم.
تفاوت بین افراد موفق و افراد ناموفق این نیست که هدفگذاری می کنند یا نه، بلکه در این نیست که آنها آگاهانه اهدافی را تعیین می کنند و قدرت تعیین اهداف را درک می کنند.